(متولد سال 761)
زین الواصلین و فخر العاشقین سید ئەحمەد ملقب به با با یادگار که از اکابر و عظمای اهل حق محسوب می شود بنا به نامه ی سرانجام در سال 761 هجری در دیه شیخان متولد شده و در همانجا نشو و نما یافته و علوم ظاهری و باطنی را از سلطان اسحاق فرا گرفته و سپس بنا به فرمان سلطان برای ارشاد مردم به هندوستا ن و پا کستان رهسپار شده و پس از مدتی به شیخان باز گشته و از آنجا به دیه سرانه رفته آنجا بدست عده ای شهید گشته و در همانجا دفن شده و دیه مزبور سپس بنام با با یادگار معروف شده است.
در سرانجام خطی کا کا ئی آمده است که سلطان اسحاق چوگان شاه ابراهیم را در آنگاه کودکی خردسال بود گرفت و به پیر اسماعیل کوهلانی داد تا آخر در باغ بنشاند. پیر اسما عیل نیز چنین کرد. چندی گذشت و از آن درخت اناری سبز شد. پس از چند سال درخت بار بر پیدا کرد و میوه ی آنرا چید ند و با ارج زیاد به پیشگاه سلطان بردند. سلطا ن در خانقاه جمعی فراهم آورد و پس از پایان جم و بجاآوردن راه و روش و راز ونیاز، انارها را پخش کردند و هر یک بهر ی خود را گرفتند. پس از برخاستن یاران :دادا ساری دختر پیر میکا ئیل دودانی که پرستار بود و به جارو کردن خانقاه پرداخت. دانه ی انار که روی فرش افتاده بود پیدا کرد و چون مقدس بود آنرا خورد. زمانی گذشت تا اینکه آبستن گردید. مردم به او بد گمان شدند. چون هنگام با ربر زمین نهادن او فرا رسید، مردم در پیرامونش گرد آمدند تا از چگونگی زا ئیدنش آگاه شوند. دادا ساری کودکی به جهان آورد.
کسانیکه به او بد گمان بودند از شرمساری سر بز یر افکند ند. سلطان پس از سه روز کودک را به پیر داود سپرد که به آتش تنور بیندازد تا مرد م از پاکدامنی او آگاه شوند. داود نیز چنین کرد. پس از سه روز سلطان با گروه دیگری از مردم به تماشای کودک رفتند تا تا چگونگی راز را دریا بند. سلطان به داود دستورداد که سر تنور را بردارد. داود سر تنور را برداشت و یادگار د رتنور به پا خواست و به سلطان درود گفت و برگ خود رنگی یادگار ی را پوشید. یادگار کم کم بزرگ شد و نشانه ی بزرگی نیز در رخسار او آشکار بود، دوران کودکی به خانقاه رفت و در آنجا به فرا گرفتن دانش پژوهی سرگرم شد. پس از زمانی به دیه سرانه رفت و سپس به دالاهو رهسپار گشت. پس از آن به دستور سلطان اسحاق برای ارشاد مردم به هندوستان و پا کستان رفت.
در یادداشت قرندی آمده است که سید ئەحمەد با با یادگار د ریژاب بسال 761 متولد شده و در عنفوان جوانی بخدمت سلطان اسحاق رسیده و از وی کسب فیض کرده و لقب با با یادگار را به او اعطا نموده، وی مادام العمر تا هل اختیار ننمود و به هدایت استاد زمان خود (سلطان اسحاق) به هندوستان و پا کستان رفته و پیروا ن زیادی د رآن دیار پیدا کرده و سپس به دیه شیخان برگشته و از آنجا به سرانه رفته و بدست عده ای شهید شده است.
در برهان الحق آمده است که بابا یادگار از هفتن بشمار میرود و مرقدش در محلی بنام سرانه واقع د رکوه دالاهو منطقه استان کرمانشاهان است. وی برای اینکه متاهل نشده بود، ولادی نداشت. از این رو دو نفر از یارانش بنام خیال و وصال بسمت پیری برمریدانش جانشین خود گردانید حال سادات خاندان بابا یادگار از نسل آن دو نفرند. از بابا یادگار کتابی بنام (زلال زلال) بجای مانده که این کتاب بند بند است و هر بندی در باره ی سرگذشت یکی از پیغمبران و اولیائ و عرفا آمده است و یا اشاره ای به زندگانی آنان شده است. اینک چند بند از اشعار مزبور نقل می شود :
(1)
نور ایمان بیم، نور ایمان بیم یادگارنان نور ایمان بیم
یوسف فرزند پیر کەنعان بیم حسنی که داشتم مولا مهمان بیم
کا کا م ابراهیم مالک بی آما تا جر باشی بی، برم کرد نه چا
یعنی : ای یادگار،من نور ایمان بودم، و زمانی یوسف فرزند پیر کەنعان بودم و حسنی که داشتم در آندم مهمان مولا گشتم. برادرم شاه ابراهیم هم مالک بود و او با کاروانی آمد و مرا از چاه بیرون آورد و به مصر برد.
اشاره به داستان حضرت یوسف پسر یعقوب د رقرآن مجید است که برادرانش او را به چاه انداختند و به توسط کاروانی نجات یافت و به مصر رفت، عزیز مصر او را به غلامی خرید،زلیخا زن عزیز مصر عاشق وی شد و چون یوسف امتناع ورزید زلیخا در نزد شوهرش از او سیاست کرد و یوسف به زندان افتاد، عاقبت از زندان نجات یافت و عزیز مصر شد و یعقوب و قبیله ی او را به مصر فرا خواند و آنان را در مجاورت شبه جزیزه ی سینا سکونت داد.
(2)
زلال کوی زمان، زلال کوی زمان یادگارنان زلال کوی زمان
چا گا غلامان جم بین جه لامان نامش گشتاسب بی شام و بی گمان
از او ناوس بیم روشن کردم مان کا که م زردشت بی پوره ی اسپیتمان
یعنی : ای یادگار پاک و پاکیزه در زمان پادشاهی گشتاسب شاه کیانی زردشت نبیره ی اسپیتمان پدیدار شد و مردم دسته دسته پیرامون او گرد آمدند و وی با فروغ آتش آتشکده های همه جا را روشن کرد و همه ی جهانیان را به سوی توحید خداشناسی فراخواند.
اشاره به پیدایش زردشت است که بنا به شاهنا مه، در زمان گشتاسب کیانی ظهور کرد و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت نمود. او را زردشت اسپیتمان نیز گفته اند که بنا به گفته ی پلینوس رومی، اسپیتمان یکی از خانواده های ماد بوده که زردشت از آن خانواده پدید آمده است.